loading...
رمان.زندگی.عشق.احساس
مهنا20 بازدید : 83 دوشنبه 21 مرداد 1392 نظرات (4)

سلام سلام سلام خدمت شما عزیزان

قسمت سوم وهمرا با یک شاخه گل تقدیم شما

تصمیم گرفتم که برای امروز همان پوشش قبلی ام یعنی مانتوسرمه ای ,مقنعه مشکی وشلوار مشکی بپوشم.برای اولین بار سوار تاکسی شدم وبه پریا تماس گرفتم .

پریا گفت یک ربع بعد به آموزشگاه می رسد.بعد 30 دقیقه من به آدرس مورد نظر رسیدم کرایه ی تاکسی را حساب کردم وجلوی ساحتمانی با نمای گرانیت وپنجره های چهار خانه دار ایستادم به سردرآن نگاه کردم نوشته بود«آموزشگاه کنکور تندیس»

صبرکردم که پریا برسد وباهم وارد شویم پریا درست بعد یک ربع به من رسید

پریا: سلام .چرا وایستادی بریم تو دیگه

من :علیک سلام من منتظر تو بودم که بیای باهم بریم داخل

پریا سری تکان داد وباهم وارد شدیم قبل ورود پریا دستم را کشید گفت:

پریا:ببین تری ..این فامیل ما خیلی جدیه توکارش ی وقت گاف ندی؟

من:تو نگران چی هستی  توکه منو میشناسی تو کارم نکته سنجم

پریا:بله میدونم منتها گفتم بگم که ممکنه بگه همین امروز کارو شروع کنیم

من:من آماده هستم برای هرچیزی که بگه

پریا :خیلی خب بابا همچین میگی آما ده ام که انگار میخوای بری جنگ

خندیدیم ووارد سالن شدیم.نگاهی کردم اتاقکی مخصوص منشی های آموزشگاه که با چوب ام.دی.اف درست شده بود.پریا باز هم دستم را کشید من را به اتاق مدیریت برد.

بعد ازتقه ای به در وارد شدیم.

نگاهی به اتاق کردم .اتاقی به طول درازا وباکاغذدیواری سفید وخط های مشکی یک دست مبل سفید مشکی ودرانتهای اتاق میز آقای رئیس بود.به مردی که درآنجا نگاه کردم مردی حدود ۵۰ سال با ریش های تقریبا سفید وباکت وشلوار مشکی همرا با چشمان آبی به رنگ آبی دریا به ما نگاهی انداخت وگفت

مرد:سلام.خوش اومدین .بزارین اول کار بگم من پارتی بازی رو دوست ندارم ونمیخوام فکرکنین که پریاجان فامیل منه شمارو خواستم که بیاین من باتوجه به مدرک وسوابق کاریتون تصمیم گرفتم

اما شما باید امروز امتحان بشین تا استخدامتون رسمی بشه .امروز ما برای پشت کنکوری ها کلاس مجانی میزاریم که بچه ها با محیط وپرسنل واستادها آشنا بشن بعد تصمیم بگیرن ثبت نام کنن

شمام باید امروز خودتونو هم به آموزشگاه هم به دانش آموزا نشون بدید.

من:ممنون جناب؟

مرد:اه منو ببخشید یادم رفت کامیاب هستم مدیر ومسئول آموزشگاه

من:آقای کامیاب ما حاضریم که امروز خودمونو امتحان کنیم فقط چه زمانی؟

کامیاب با لبخند گفت:بسیارعالی اعتماد به نفس داشتن خیلی خوبه مخصوصا برای تدریس بیرون تو سالن منتظر باشید که مدیانی بهتون میگه کجا برید .بسلامت

خداحافظی کردیم وبیرون آمدیم.پریا یک نفس عمیق کشید وبه سمت صندلی رفت یک نگاه چپ به من انداخت وگفت.

پریا:دختر تو از کدوم کره آسمانی اومدی بابا چه اعتماد به سقفی عوض منم تصمیم میگیری بعد ادای من را دراورد(ماحاضریم)

باخنده میگویم:اولا اززمینم.ثانیا توچرا ناراحت میشی بالاخره باید یکم خودمونو قوی نشون بدیم

همانطور که من وپریا درحال کل انداختن بودیم کسی مارا صداکرد برگشتم سمت صدا دخترجوانی با صورت گردوسبزه وچشمانی به رنگ مشکی که بالبخند به مانگاه میکرد

دختر:ماشالله چه انرژی دارین شماها.خوبه انرژی برای کار لازمه ....خندید.....پاشین که جناب کامیاب گفتن که بگم برید سرکلاسهایی که مشخص کردم

من:شما خانم مدیانی هستین درسته؟

مدیانی با لبخند می گوید:بله من راحله مدیانی منشی برنامه ریزی کلاس ها هستم شمام باید خانمها کبیری وخرسند باشین

بالبخند میگویم:من ترلان خرسند ایشونم دوست بنده پریا کبیری

راحله: خوشبختم .....اووو وقت نداریم برین سرکلاسهاتون بعدا بیشتر آشنا میشیم.ترلان تو برو کلاس ۱۰۱ پریا توهم برو ۲۱۰

از پریا خداحافظی کردم با آرامش به سمت کلاس ۱۰۱ رفتم صدای همهمه ی دخترها زیاد بود هرچقدر صدایشان زدم که ساکت باشند گوش ندادند آخر مجبور شدم فریاد بزنم

بلاخره بعد از دقایقی ساکت شدند به آنها لبخند زدم وکیفم را روی صندلی گذاشتم

من:سلام....من ترلان خرسند .معلم ریاضی ام...بزارید قانون هامو همین الان بگم راستش تایادم نرفته ازتون عذرخواهی کنم که سرتون داد زدم آخه شما به حرفم گوش نمیدادید

اینجا درسته کلاسه ومن معلمتون اما بگم دلم نمیخواد به من بگین استاد چون استادهای واقعی ازمن خیلی بیشترند.دوم اینکه من همش با نهایتا چهارسال اختلاف سنی دارم منو میتونین مثل خواهرتون یا دوستتون بدونید .سوم اینکه....اگر روزی خواستم مسئله ای حل کنید اگه اشتباه انجام دادید نترسید من کمکتون میکنم که یاد بگیرید.چهارم اینکه وقت استراحتم دارید تا دلتون بخواد.پنجم خودتون میدونید طبق قوانین آموزشگاه هرجلسه آزمون دارید که این برای محک زدنتون عالیه .ششم عاشق درد ودل کردم اگه منو قابل دونستین باهام درد ودل کنید.واما هفتم.....بالبخند گفتم....دلم میخواد شمام سعی کنین مثل من تو این جایگاه قرار بگیرید که این برای من بهترین هدیه است چون منم مثل شما پنج سال پیش تو اون نیمکت ها نشسته بودم ودرس یاد میگرفتم.

یکی از دخترها که صورت تپلی داشت گفت:میتونیم شمارو با اسم کوچیک هم صدابزنیم؟

با لبخند درحین راه رفتن گفتم:عزیزم بله میتونید منتها داخل کلاس که پیش خودمین چون اینجا علاوه بر من کلی استاد پسرجوون وکلی مرد داره صورت خوشی نداره که جلوی اونا منو به اسم کوچیک صدابزنید درسته؟

همه یاهم یکصدا گفتند(درسته)

من:آفرین حالا بریم سراغ درسمون

ماژیک را به دست گرفتم با بسم الله شروع به تدریس کردم بعد از یک ساعت ونیم کلاس به پایان رسید وباتک تک دخترها خداحافظی کردم.

نگاهی به کلاس خالی کردم من را یاد گذشته ها می انداخت زمانی که خود روی یکی از نیمکت ها نشسته بودم ودرس گوش میکردم ویا به حرکات استاد خیره میشدم.

راحله وپریا باهم وارد شدند ومن منتظر جواب جناب کامیاب بودم .کامیاب لحظه ای بعد وارد شد وبا لبخند کم رنگی گفت:

کامیاب:تبریک میگم خانم خرسند کارتون عالی بودوهمینطور شما خانم کبیری از پس فردا کلاسهای تابستانه تونو خانم مدیانی مشخص میکنند.

من:ممنون جناب شما لطف کردین که من ودوستم را پذیرفتین امیدوارم معلمهایی خوبی برای شما ودانش اموزانمون باشیم.

کامیاب:حتما همینطوره تا پس فردا خداحافظ منتظرتونیم

بعد از رفتن کامیاب ازخوشحالی هرسه مان را بغل کردیم.

راحله:خیلی خوشحال شدم شما موندگارشدید منم میگم معرکه بودید فقط فردا بیاین آموزشگاه که ساعات کلاساتونو بگم تازه دوتاتونم با پرسنل آشنا میکنم

من وپریا با خوشحالی از او خداحافظی کردیم وبا جعبه شیرینی به سمت خانه هایمان رفتیم پدرومادرم از استخدام من خیلی خوشحال شدند وبرایم آرزوی موفقیت کردند.

صبح روزبعد باپریا به سمت آموزشگاه رفتیم وقتی وارد شدیم دوپسرجوان را دیدیم که با راحله صحبت میکردند.راحله به صورت جدی باآنها حرف میزد پسرها انگار اعتراض داشتند.باسقلمه ی پریا دست از نگاه کردن برداشتم

پریا:بازتو خیره شدی ولمون کن الان یدفعه دیدی پاچه مارو هم میگیرنا

من:زشته دختر مثلا تو معلم فیزیک اینجایی؟تو باید الگوی دانش آموزات باشی پاچه بگیره یعنی چه

پریا:بازتو شدی معلم اخلاق بیابریم پاهام شکست بیاااااااا

وارد اتاقک منشی شدیم سه دخترجوان یکی ازآنها راحله بود.آن دخترآرایش کرده نگاه خصمانه ای به ما ها میکرد.راحله بعد ازصحبت با آن دو پسر جوان به پیش آمد

راحله:آقایون ببینید این خانم ها هم قراره اینجا تدریس کنند اما فقط شماهمستین که اعتراض میکنین

من وپریا باتعجب به او خیره شده بودیم راحله با چشمانی به حالت خواهش ازما میخواست با او متحد شویم

پریا با سرفه ای صدای خودرا صاف کرد وگفت:خانم مدیانی راست میگن من واین خانم اینجا تدریس خواهیم کرد اعتراض شما به هرحال وارد نیست اینجا آموزشگاهه قوانینه خودش روداره وشما حق اعتراض ندارید چون همه چیز برنامه ریزی شده است وماهم هیچ اعتراضی نداریم وباید بسازیم بااین موضوع

یکی ازپسرها که صورت لاغری داشت وچشمانی به رنگ مشکی گفت:خانم شما دخترید مسئول زندگی نیستید ولی ما مردیم یک زندگی رو میچرخونیم ما علاوه براینجا جای دیگه ام کارمیکنیم

من گفتم:آقای محترم دلیل نمیشه که ماچون دختریم مشکلی نداریم یا بی مسئولیت ماهم وظایفی داریم که شاید ازشماهم سنگینترباشه فقط خودتونو وهمجنس خودتونو نبینید دخترها هم تو جامعه نقش سرپرست رو دارند.شما ازکجا میدونین که ما یک جا کارمیکنیم؟

آن یکی پسر که صورت به شدت جدی وهیکل ورزشکاری وصورتی گرد وچشمانی به رنگ سبز داشت گفت:خانم ما به این کارا کارنداریم ما اعتراض داریم به این ساعات وبایدم رسیدگی بشه چه شما دوشغله باشید چه نباشید

پسر گستاخی بود خیره به چشمان من حرف میزد ومن این نوع رفتاررا نمی پذیرفتم باصدای راحله صورتش را برگرداند

راحله:بسیارخب آقایون اگر اعتراض دارید برید با مدیر آموزشگاه صحبت کنید من وقت جروبحث باشماها رو ندارم تشریف ببرین

پسرها رفتند.من سرم را پایین انداخته بودم وچشمانم را بسته بودم که به آن پسر فکرنکنم چندنفس عمیق کشیدم وخدارا صدازدم که آن حس مزخرف گذشته ام پیدا نشود.

باصداهای نامفهومی سرم را بالا گرفتم چهره شان روبه نگرانی میزد یکی سعی در خوراندن آب به لب های من میکرد ودیگری کتفم را مالش میداد.تعجب کردم مگه من چه شده بودم که آنها نگران بودند

پریا:ترلان..ترلان جان ...تری عزیزم چت شد چرا رنگت پریده؟

راحله:ترلان بیا این آب رو بخور توروخدا رنگ به رو نداری الان پس می افتیا بیا بخورش

کمی ازآن آب را خوردم تا نفس بگیرم.باببخشیدی ازآنجا بیرون آمدم به سمت حیاط رفتم تا نفسی تازه کنم...........

 

 

 

ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط satan در تاریخ 1392/05/23 و 16:15 دقیقه ارسال شده است

وبلاگت همیشه گفتم الانم میگم قشنگه رمانتم عالی چیزی ندارم که بگم به وبلاگ منم سربزنی خوحال میشمشکلکشکلکشکلکشکلکشکلک

این نظر توسط ♥♥پاکترین2012♥♥ در تاریخ 1392/05/23 و 15:44 دقیقه ارسال شده است


هـر جـاي دنـيا ميـخواهـي
بــاش...!!!
مـــن...!!
احســاســم را...!!!
با همــين
دســت نوشتـــه ها...!!!
به قـلـبت
ميــرسـانـم...!!!

این نظر توسط habib در تاریخ 1392/05/21 و 18:44 دقیقه ارسال شده است

سلام آجی وبلاگ خیلی قشنگی داری ایشالا موفق باشی رمانتم خیلی خوبه موفق باشیشکلک

این نظر توسط AmiTis در تاریخ 1392/05/21 و 18:05 دقیقه ارسال شده است

sllm ,khaste nabashi azizam.
mami ta injasj k sar kari bood شکلک
bebinam badesho chkar mikoni
شکلکشکلک


کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
دلنوشته ها خودم تنهایی غم غصه شیرینی زندگی احساس ورمان
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • لینک دوستان
  • نوشيدني الوئه ورا
  • دانلود نرم افزار دانلود
  • فرش 1000 شانه قیمت
  • دانلود فیلم ایرانی
  • انجام پایان نامه مدیریت
  • پایان نامه مدیریت
  • تور کیش
  • بهترین دکتر عمومی در تهران
  • چاپ کاتالوگ چاپ بروشور
  • مشاوره پایان نامه کامپیوتر
  • خرید گیفت کارت 5 دلاری
  • تور ارمنستان
  • سرور اختصاصی آلمان
  • خرید فیلتر شکن در امپراتور وی پی ان
  • تور دبی
  • خرید جم کلش رویال
  • تجربیات معلمان
  • فروشگاه اینترنتی لباس
  • خرید جم کلش
  • خرید جم کلش رویال
  • دانلود مقاله با فرمت word
  • دانلود مقاله با فرمت word
  • دانلود مقاله با فرمت word
  • دانلود مقاله با فرمت word
  • دانلود آهنگ جدید
  • sitemap
  • داستان عاشقانه
  • تصفیه آب معصومی
  • خرید عطر و ادکلن
  • نرم افزار انبارداری
  • نرم افزار حسابداری انبارداری
  • نرم افزار جامع انبارداری
  • برنامه انبارداری
  • بهترین نرم افزار انبارداری
  • نرم افزار انبارداری
  • نرم افزار حسابداری انبارداری
  • نرم افزار جامع انبارداری
  • برنامه انبارداری
  • بهترین نرم افزار انبارداری
  • تشریفات
  • نرم افزار اتوگالری
  • نرم افزار تاکسی سرویس
  • نرم افزار چاپ چک
  • نرم افزار دفترچه تلفن
  • درمان
  • اورانوس
  • وبلاگ زیبای پرنسس آبی
  • قیمت روز خودروی شما
  • دانلود سریال جدید
  • آخرین مطالب ارسال شده
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 90
  • کل نظرات : 39
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 2
  • آی پی امروز : 49
  • آی پی دیروز : 3
  • بازدید امروز : 53
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 61
  • بازدید ماه : 57
  • بازدید سال : 245
  • بازدید کلی : 5,493