loading...
رمان.زندگی.عشق.احساس
مهنا20 بازدید : 65 چهارشنبه 16 مرداد 1392 نظرات (3)

سلام دوستان خوب ومهربون خودم

 

قسمت دوم رمان آماده است سعی میکنم زیاد طولانی نزارم که کنجکاو بشین قسمت های بعدی هم بخونین

تمام چشم شده بودم وحرکات ورفتارآنان را زیر ذره بین گرفته بودم.پدرم حال آشفته ای داشت مرد جوان مدام درحال توضیح بود پدرم آن مرد را از خود دور میکرد اما مرد جوان مسر بود که حرف بزند اما ناگهان مرد جوان چیزی میگوید وپدرم آرام می شودوصحبت های آنان به پایان می رسد ومرد میرود.

من هم آهسته به طرف خانه میروم تا پدرم شک نکند.بعد از اندکی مکث وارد خانه می شوم وسلام بلندی میکنم.

من:سلااااااااام من اومدمممم کسی خونه نیسسسست

پدر از جلوتلویزیون می اید:سلااااام چه خبرته ترلان میخوای کل کوچه بفهمن تو اومدی ؟یواشتر مامانت خوابه!

من:عذرمیخوام بابا اخه خوشحالم دیگه کلاسا تعطیل شد یه چند ماهی نفس راحت میکشم

پدر:بسلامتی اما من از تو بعید میدونم که این سه ماه خونه بمونی باز میری یک جا خودتو مشغول میکنی.

میخندم به طرف پله ها میروم اما سرراه تازه یاد مامانم میوفتم :بابا راستی مامان برای چی خوابیده نکنه حالش بده؟

پدر:نمیدونم بابا میخواست غذا بپزه یکدفعه سردرد و سرگیجه گرفت بهش قرص دادم الان خوابه.

من:من برم بهش ی سربزنم نگران نباشین غذارو من میپزم

پدر شانه ای بالا می اندازد وبه طرف اتاق کارش میرود به سرعت به طرف بالا میروم اهسته دراتاقشان را باز میکنم وبه مادر که با رنگی پریده به خواب رفته است نگاهی می اندازم بیچاره مادرم معلوم نیست چه شده است که اینطور درد کشیده رویش را مرتب میکنم وپیشانی اش را آرام میبوسم وآهسته وبی صدا از دراتاق خارج می شوم .

درآشپزخانه درحال سرخ کردن سیب زمینی یاد اتفاقات امروز می افتم از دستور بی منظق آقای به اصطلاح رئیس و ازمکالمه های مشکوک پدر باآن مرد جوان واز سردردهای ناگهانی مادرم.نگاهی به سیب زمینی ها می اندازم که درحال سرخ شدن هستند .خیره به ماهیتابه هستم اما یک دفعه احساس سنگینی نگاهی را حس میکنم.برمیگردم پدرم دست به سینه وتکیه به کابینت به من نگاه می اندازد

پدر:ترلان من فکرکنم عوض این سیب زمینی ها خودت سرخ شدی اینا هنوز خام موندند.

باتعجب نگاهش میکنم:منظورتون چیه بابا؟

پدر:اوووففف.....میگم ازبس به این سیب زمینی ها خیره شدی ی لحظه ترسیدم که خودتم داری بااینا سرخ میشی.چی شده ترلان چی فکرتو مشغول کرده؟هان؟

من:هیچی بابا ازدست این مسئول کارگاه یدفعه اومده به من میگه رئیس از اون ور دنیا دستور داده که دیگه به من کلاس نده خیلی مسخرس بابا نه؟؟؟

پدر:نمیدونم بابا خودتو ناراحت نکن حالا تا سه ماه مونده این آقا برگرده تا ااون موقع اوووو خیلیه

من:شما ازکجا میدونید رئیس سه ماه دیگه میاد!!!!!

پدر لحظه ای رنگش میپرد اما سریع با خونسردی میگوید:خب.....معلومه وقتی دختر گل منو بدون هیچ عیب ونقصی که هست رد می کند حتما برمیگرده که برات بشه شروع یک کل کل جدید

وبعد با خنده ازآشپزخانه خارج می شود.دیگر فکری نمیکنم وبه فکر پختن نهار هستم.

بعد از خوردن نهار وشستن ظرفها به سمت اتاقم میروم تا با یار اینترنتیم اندکی گپ بزنم اما وقتی وارد سایت می شوم میبینم که نیست هیچ کتیبه ای حتی کتیبه من را جواب نداده است عجیب است حدود یک سال میگذرد اما نیامده است با دلی پراز غم واحساس تنهایی زیادم در لپ تاپ را میبندم وبه دراز میکشم ومیخوابم

صبح خیلی زود از خانه بیرون میروم به سمت پارک قدم میزنم تا پریا برسد.

روی یکی از نیمکت ها مینشینم ومنتظر او می مانم.از دور پریا را میبینم که با دویدن خودرا به من میرساند.

پریا نفس نفس زنان :س....لااااااام.هوووووو چقدر دویدم دختر چقدرتو وقت شناسی بابا ایول

باخنده میگویم:سلامممم چه خبرته مثل اینکه یادت رفته پارک اینجا نزدیک خونه ماست همش دوسه قدم راهه

پریا:راست میگیااا...خیلی نامردی از این به بعد ی جارو میگم که نه نزدیک خونه ی تو باشه نه نزدیک خونه ی من

خنده کنان میگویم:باااشه حالا نمیخواد قهرکنی.خانوم خوشگل چه خبر؟چی کار میکنی؟

پریا:اول جریمته منو ببر کافی شاپ اونجا بهم ی هات چاکلت بدی بعد برات میگم

من:باشه.بعدش تو تواین گرما هات چاکلت اونم داغشو میخوای بخوری بابا تو اعجوبه ای

باهم به سمت کافی شاپ میرویم واولین میز نزدیک پنجره را انتخاب می کنیم.

پریا:به به چه جای رمانتیکی هم طرف پیداکرده وعجب جیگری هستا

من سرم پایین بود:چی میگی کی رمانتیکه وجیگره؟

پریا:دختر سرتو بالا بگیر میفهمی سمت راستتو هم نگاه کن

سرمو بالا میگیرم وبه گفته ی پریا سمت راستم را نگاه می اندازم اما چیزی نمیبینم جز یک میز خالی.

من:اونجا که چیزی نیست منو سرکار گذاشتی؟

پریا برمی گردد ونگاه می کند :ااا همین الان اینجا بود بسم الله نکنه جن بود فهمید دیدمش در رفت؟

من:ول کن دختر سفارشتو بکن

پریا:من هویج بستنی میخورممممم

من:ااا تو که میخواستی هات چاکلت بخوری چی شد هویج بستنی؟

پریا:بابا تریپ اومدممم اخه اسمش خیلی باکلاسه ولی گرمه هوا بخورم میپزم

گارسون را صدا زدم پسری قد بلند با موهای کوتاه ودرکل صورت جذابی داشت به من یک نگاهی انداخت وپرسید:

گارسون:سلام خانمها چی میل دارید؟

من:یک هویج بستنی ویک لیوان اب خنک

گارسون باتعجب میگوید:یک لیوان آب؟

من :بله مشکلی هست؟من چیزی میل ندارم

گارسون وقتی دید حرف حساب جواب ندارد چشمی گقت ورفت

پریا:چرا یک لیوان اب مگه قحطی اومده توخونتون؟

من با لبخند می گویم:نه...خدانکنه همون که به تو جریممو بدم برای هفت پشتم بسه راستش زیاد چیزی هم میل ندارم

پریا:نکنه....بامکث.....نکنه بخاطر رئیس اون ورآبه ی چیزایی شنیدم

من:کمی تا قسمتی آره....هنوزم به دیروز واون حرفا فکرمیکنم عصبانی میشم درسته که ندیدمش ولی به نظر میاد خیلی آدم وقیحی باشه

پریا:ترلان..به نظرت رئیس چه شکلیه؟؟؟؟

من:به نظرمن ی ادم چاق وگنده شلخته وبی فکر وزشت!!

پریا می خندد:اووو چه تخیلی .... ولی به نظرمن میگم ی مرد جنتلمن ومتشخصه

من:اوه اوه میخوای اگه اومد برات خواستگاریش کنم؟؟؟

 پریا خندید ودیگر چیزی نگفت ومشغول خوردن هویج بستنی اش شد پریا اولین دوست صمیمی من بود البته صمیمیت زیادی باهم نداشتیم چون من میخواستم میترسیدم مثل گذشته ام وایسته شوم وبعد به طور وحشتناکی شکست بخورم ودوباره تنها شوم بنابراین در حوزه ی رفتارم سعی میکردم رعایت کنم پریا دختر دوست داشتنی است مهربان با چهره ای بانمک وهمکار وهم صحبت خوبی است.

بعداز خوردن هویج بستنی از کافی شاپ بیرون می آییم وقدم میزنیم

پریا:ترلان جون مرسی از لطفت.راستی تو دنبال کار نیستی ؟

من:خواش عزیزم.چرا ولی کجا به من کار میدن؟

پریا کمی فکر کرد:گفت الان نمیتونم بهت بگم فکرمیکنم شب خبرت میکنم من برم دیگه خوش گذشت خداحافظ

همدیگر را بغل می کنیم وخداحافظی می کنیم.سریع به سمت خانه میروم

میبینم مادرم روی مبل نشسته وبرنامه ی آشپزی را نگاه می کند

من:سلام مامان گلم حالت چطوره؟بهتری؟

مادر:سلام ترلان حرف نزن دارم طرز تهیه ی حلوا ی هویج رومیبینم برو دختر اونطرف

من:چششششم.من رفتم

باخنده دور می شوم پس خداروشکر حالش خوب است مادرم هروقت برنامه ی آشپزی می بیند طبق قوانینش هیچ کس حق حرف زدن را ندارد.

به سمت اتاقم می روم.بعد وضو ونماز کتابی را برمیدارم ومطالعه می کنم.موبایلم به صدا درمی آید به صفحه نگاه می کنم پریا است

من:سلام چطوری؟

پریا:سلام ترلان جون زیاد نمیتونم حرف بزنم مهمون داریم ولی چون قول دادم راجع به کار خبرت کنم زود زنگ زدم .ببین شوهر عمه ی مادرم یک اموزشگاه کنکوره تازه تاسیس داره دنبال استاده منم با توجه به رشته ی تحصیلیت گفتم بهش قرار شد فردا بری به آدرسی که الان برات پیامک میکنم بری ببین نگران نباش فردا منم باهات میام

باخوشحالی میگویم:راست میگی وای خیلی خیلی ممنون پریا جونم امیدوارم بتونم جبران کنم محبتتو

پریا:باشه.بعدا از خجالتم درمیای من برم کاری نداری خداحافظ

من:بسلامت گلم .سلام برسون

با دلی پر از شادی به سمت تختم میروم وبه امید فردایی بهتر برای خودم وخانواده ام میخوابم........

ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط ماهرخ در تاریخ 1392/05/19 و 19:12 دقیقه ارسال شده است

سلام مهنا گوگولی عالیه رمان منتظرم قسمتای بعدیشم/ زود تمومش کن گوگولیشکلک

این نظر توسط habib در تاریخ 1392/05/18 و 18:08 دقیقه ارسال شده است

ُسلام آجی وبلاگ خیلی پر محتوایی داری خیلی قشنگه منم خواستم وبلاگتو لینک کنم اما نشد چون رز بلاگ تو بلاگ فا لینک نمیشه مرسی همین طوری ادامه بدهشکلک

این نظر توسط حبیب در تاریخ 1392/05/18 و 18:07 دقیقه ارسال شده است

عجب رمان باحالی به به حال کردم آجی خیلی قشنگه ادامه بده مرسیشکلکشکلک
خسته هم نباشی


کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
دلنوشته ها خودم تنهایی غم غصه شیرینی زندگی احساس ورمان
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • لینک دوستان
  • نوشيدني الوئه ورا
  • دانلود نرم افزار دانلود
  • فرش 1000 شانه قیمت
  • دانلود فیلم ایرانی
  • انجام پایان نامه مدیریت
  • پایان نامه مدیریت
  • تور کیش
  • بهترین دکتر عمومی در تهران
  • چاپ کاتالوگ چاپ بروشور
  • مشاوره پایان نامه کامپیوتر
  • خرید گیفت کارت 5 دلاری
  • تور ارمنستان
  • سرور اختصاصی آلمان
  • خرید فیلتر شکن در امپراتور وی پی ان
  • تور دبی
  • خرید جم کلش رویال
  • تجربیات معلمان
  • فروشگاه اینترنتی لباس
  • خرید جم کلش
  • خرید جم کلش رویال
  • دانلود مقاله با فرمت word
  • دانلود مقاله با فرمت word
  • دانلود مقاله با فرمت word
  • دانلود مقاله با فرمت word
  • دانلود آهنگ جدید
  • sitemap
  • داستان عاشقانه
  • تصفیه آب معصومی
  • خرید عطر و ادکلن
  • نرم افزار انبارداری
  • نرم افزار حسابداری انبارداری
  • نرم افزار جامع انبارداری
  • برنامه انبارداری
  • بهترین نرم افزار انبارداری
  • نرم افزار انبارداری
  • نرم افزار حسابداری انبارداری
  • نرم افزار جامع انبارداری
  • برنامه انبارداری
  • بهترین نرم افزار انبارداری
  • تشریفات
  • نرم افزار اتوگالری
  • نرم افزار تاکسی سرویس
  • نرم افزار چاپ چک
  • نرم افزار دفترچه تلفن
  • درمان
  • اورانوس
  • وبلاگ زیبای پرنسس آبی
  • قیمت روز خودروی شما
  • دانلود سریال جدید
  • آخرین مطالب ارسال شده
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 90
  • کل نظرات : 39
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 2
  • آی پی امروز : 51
  • آی پی دیروز : 3
  • بازدید امروز : 55
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 63
  • بازدید ماه : 59
  • بازدید سال : 247
  • بازدید کلی : 5,495