loading...
رمان.زندگی.عشق.احساس
مهنا20 بازدید : 133 جمعه 28 تیر 1392 نظرات (5)

سلام به امید خدا تونستم قسمت اول رمان عشق وهوس را براتون بزارم ان شالله روزهای بعد قسمت های بعدی را میزارم بخونید ولذت ببرید ونظربدیدقلبلبخند

چرا هیچ کس به من اهمیت نمیدهد مگر من دل ندارم من از خدا چه خواستم جزاینکه  یک همدل وهم صحبت که بامن باشد یارمن باشد  داشته باشم یک نگاه به اطرافم می اندازم همه چیز خالی است دیوارها درکلاس وحتی صندلی ها اه خیلی خسته ام .به ساعتم نگاه می اندازم ساعت 7:45 شب را نشان میدهد یا سستی وکرختی تمام از جایم بلند می شوم واز کارگاه بیرون می ایم آهسته آهسته به سمت ایستگاه اتوبوس قدم برمیدارم خوشبختانه اتوبوس به موقع رسید ومن براحتی تمام سوار آن می شوم سرم را به شیشه پنجره تکیه می دهم وبه مردم اطرافم نگاهی می اندازم به دختروپسری که دست هم را گرفتنه اند وعاشقانه قدم میزنند به پیرزنی که بانوه ی خود به سوپر مارکت میرود

بعد از 45 دقیقه بلاخره به خانه میرسم برای اینکه بامادرم مواجه نشوم وبخاطر دیرکردنم توبیخ نشوم ارام به سمت اتاقم میروم لباسهایم را درمی اورم وبا لباس راحتی برروی تختم دراز میکشم. چشمانم را میبندم تا به هیچ چیز فکرنکنم اخ ..... ارامش چه کلمه ی زیبایی اما این ارامش دیری نمی پاید که مادرم داخل اتاق می شود. چشمانم را بازمیکنم ومنتظر توبیخات مادرم هستم . برروی تخت مینشینم.

مادر:تو معلوم هست کجایی؟اون ماسماسکو گرفتی برای چی ؟که فقط باهاش بازی کنی ؟

من:اولا سلام مامان جان ثانیا به جون عزیزت سایلنت بود خودت میدونی که سرکلاس باید سایلنت کنم

مادر:میدونم اما به فکر من پیرزن هم بکن تو ماشالله برورو داری تنهام بودی امروزم که دیرکردی نمیگی نگران میشم دلم هزار راه میره؟

من: قربونت برم چشم قول میدم که اگردیر کردم اول به شما زنگ بزنم باشه؟ حالا بگو مامان خوشگلم برای دختر خوشگل تر از خودش چی گذاشته؟

مادرباخنده:امان ازدست تو خوب بلدی زبون بریزی زبون دراز برو میزو اماده کن میبینی چی گذاشتم.

من با خنده:چشم مامان جونم الان میرم میز شاهانمونو بچینم ویکمی ناخونکنم به غذای خوش عطر وخوشمزت بزنم.

مادر:بروووو چقدر حرف میزنی دختر الان بابات میاد میگه ؟؟؟؟؟؟

من ومادرباهم یک صدا میگیم:شااااام وبعد میخندیم.

خانه ی ما یک ویلای کوچک ونقلی به صورت دوبلکس والبته با طرح جدید چون پدرم مهندس عمران ودرشرکت بزرگ ومعروفی کارمیکند ومعاون آنجاست طبقه پایین حال وپذیرایی واشپزخانه ی اپن وبه طرح جدید وباوسایل شیک حال یک دست مبل راحتی به رنگ کرم وزرشکی وپذیرایی سمت چپ خانه دارای یک دست مبل سلطنتی به رنگ طلایی ومیزنهارخوری وچیزهای دیگر درضمن خانه ی یک حیاط نقلی وباغچه ای نسبتا بزرگ پراز گل ودرخت دارد که عشق من همانجاست که بروم وساعتها آنها را بوبکشم وسرحال شوم.

به سمت آشپزخانه میروم ومیزرا آماده میکنم.درقابلمه را برمیدارم اوووم مادرم قورمه سبزی پخته بود

لحظاتی بعد پدر وارد خانه می شود وبه سرعت تمام لباسهایش را عوض می کند ودست وروشسته وتمیز برسر سفره میشیند.

پدر:به گل دختر بابا چطوره؟

من: سلام بابا ممنون شاد باشی بابا وتنت سلامت .

پدر:سلام تک دختر بابا خس.........

من با اعتراض:اااا بابا چندباربگم این کلمه رو به کارنبرین این روکلمه بدتر ادمو خسته میکنه دووجه منفی داره

پدر:خیلی خوب بابا من تسلیم...باخنده....خانووووم شام چی شد بیار دیگه

مادر:بفرما اینم شام چقدر غرمیزنی راستی شهلا زنگ زد برای پنجشنبه شب دعوتمون کرد ویلاشون

پدر:به به رضا داره خجالتمون میده با این دست ودلبازیاش من میدونم این چه خوابی برای من دیده

مادر:امیییین زشته این چه حرفیه میزنی بیچاره ها زحمتشون دوبرابر شده اونوقت تو میگی خواب دیده برام؟؟؟

پدر:خانوم اگه برادر منه میگم آآآآآآآآآااره خواب دیده حالا میزاری یک دوقاشق غذا بخوریم

مادر:بفرمایین شما که بشقاب اولو تموم کردی میگی دوقاشق

خلاصه شام مثل هرشب با شوخی وخنده سربه سر گذاشتن پدرم با مادرم خورده شد.

بعد از شستن ظرفها به اتاقم میروم تا وضو بگیرم ونماز بخوانم.به آینه دستشویی نگاهی می اندازم به صورتم چشمان درشت به رنگ میشی دماغی متناسب با صورتم ودهانی کوچک وصورت کشیده من بااینکه 21 سال سن دارم مثل دخترهای امثال خودم دست به صورتم نبرده بودم البته فقط هرازگاهی ابروهایم را به علت زیاد شسکته شدن پیش دختر دایی ام میروم واو ابروهایم را تمیز میکند.

دست ازآینه میکشم ووضو میگیرم تانماز بخوانم بعداز رازونیاز با خدای خود به سمت تخت میروم تا بخوابم وهمه ی این غم وغصه را از خود دورکنم .

ساعت ۱۰ به کارگاه میرسم وبه سرعت به سمت کلاس میروم اما دربین راه آقای یاسین مسئول کلاسها من را صدا میزند وبه ناچار برمیگردم تا به صحبت هایش گوش دهم. یاسین مردی حدود 50 ساله باقدی متوسط وهیکلی چاق مرد بداخلاقی نیست اما خیلی جدیوتیزبین است. یاسین:سلام خانوم خرسند چه وقت اومدنه خانوم میدونید الان دانش اموزا نیم ساعت منتظر دوشیزه هستند؟؟        

  من:سلام.بله متوجه هستم .عذر من را بپذیرید دیشب دیر رسیدم خونه حال خوشی هم نداشتم.قول میدم که دفعه ی آخرم باشه آقای یاسین.                                                                

   یاسین:خانوم خرسند این دفعه اخرتونه چون دیگه عذری نمیپذیریم واخراج میشید.حالام برید سرکلاس تا عقب نمونن بچه ها بعدا دربارتون تصمیم میگیرم.                                              

 میدانستم که اینجور می شود سرپایین وآرام وارد کلاس می شوم    بچه ها تا من را میبینند ساکت میشوند لبخندی میزنم وآخرین جلسه ی کلاس را برگزارمیکنم.بعداز یک ساعت تمام شدن کلاس ازبچه ها خداحافظی می کنم ودرسرراه همکارم پریا را میبینم.          

  پریا:سلام ترلان خانوم ببینم بازچی کارکردی که این اقا گامبو ازدستت ناراحته؟                                            

من:سلام عزیزم والا نمیدونم اون دنبال بهونه است منو بیرون کنه  ولی پریا اگه منو اخراج کنه من دوباره میشم مثل روزهای اول افسردگی میگیرم                                                        

پریا:میدونم ولی نگران نباش شاید کار دیگه ای باهات داره برو بسلامت ان شالله خیره                                    

 من:ان شالله .مرسی ازلطفت من برم برام دعا کن اگرم رفتم حلالم کن                                                            پریا:برو حالا بعد شعربساز برای خودت                              

 بالبخند از او جدا میشوم وبه سوی دفتر یاسین میروم وبعد از چند تقه به در وارد دفتر میشوم.                              یاسین:سلام.خانوم خرسند من زیاد وقت ندارم فقط میتونم بگم متاسفم من دیگه نمیتونم شمارو اینجا نگه دارم البته من نمیگم اقای رئیس فرمودن                                                          

 « آقای رئیس ازاون ور دنیا برای من تصمیم میگیره هه...چه جالب!»      

باعصبانت میگویم:جناب یاسین درسته که کلاسا تموم شده اما به همون آقای رئیس بفرمایین که من زمانی ازاینجا میرم که خودشون جلو چشم خودم بگن که برم چون ایشون خودشون منو استخدام کردن خودشونم باید بگن مفهومه؟                                    

 یاسین:خانوم یاسین من وکلات تام دارم که اختیار کارای اقای رئیس رو داشته باشم...باشه من حرفی ندارم اقای رئیس سه ماه دیگه میان باخودشون صحبت کنین                                    

 من:ممنون .خوب کاری میکنید بااجازه....                          

 باعصبانیت ازآنجا خارج می شوم وبه سمت خانه حرکت میکنم ووقتی به خانه میرسم نزدیک در یک مرد را میبینم که با پدر جروبحث میکنم پشت یکی از درختان نزدیک خانه پنهان می شوم وبه حرفهای آنان گوش میدهم.......

 

 

ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط MinA در تاریخ 1392/05/29 و 22:27 دقیقه ارسال شده است

be gamo0nm kheili hayejan angize vooooooyi mn asheghe romanmشکلکشکلک

این نظر توسط elishan در تاریخ 1392/05/18 و 18:11 دقیقه ارسال شده است

خیلی زیباست خیلی شکلک

این نظر توسط satan در تاریخ 1392/05/15 و 16:50 دقیقه ارسال شده است

سلام آجی مهنا رمانتو کامل نخوندم دو سه خط اولشو خونم خیلی خوجمل شده بودشکلکراستی آدرس وبلاگ منم عوض شده خواستی برو ببین آدرسشو خواستی درست کنشکلک

این نظر توسط حبیب در تاریخ 1392/05/01 و 13:22 دقیقه ارسال شده است

مرسی که وبلاگ منو لینک کردی شکلک وبلاگ زیبایی داری

این نظر توسط Farzane MMr در تاریخ 1392/04/28 و 18:17 دقیقه ارسال شده است

شکلکشکلکشکلکشکلکشکلکشکلک


کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
دلنوشته ها خودم تنهایی غم غصه شیرینی زندگی احساس ورمان
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • لینک دوستان
  • نوشيدني الوئه ورا
  • دانلود نرم افزار دانلود
  • فرش 1000 شانه قیمت
  • دانلود فیلم ایرانی
  • انجام پایان نامه مدیریت
  • پایان نامه مدیریت
  • تور کیش
  • بهترین دکتر عمومی در تهران
  • چاپ کاتالوگ چاپ بروشور
  • مشاوره پایان نامه کامپیوتر
  • خرید گیفت کارت 5 دلاری
  • تور ارمنستان
  • سرور اختصاصی آلمان
  • خرید فیلتر شکن در امپراتور وی پی ان
  • تور دبی
  • خرید جم کلش رویال
  • تجربیات معلمان
  • فروشگاه اینترنتی لباس
  • خرید جم کلش
  • خرید جم کلش رویال
  • دانلود مقاله با فرمت word
  • دانلود مقاله با فرمت word
  • دانلود مقاله با فرمت word
  • دانلود مقاله با فرمت word
  • دانلود آهنگ جدید
  • sitemap
  • داستان عاشقانه
  • تصفیه آب معصومی
  • خرید عطر و ادکلن
  • نرم افزار انبارداری
  • نرم افزار حسابداری انبارداری
  • نرم افزار جامع انبارداری
  • برنامه انبارداری
  • بهترین نرم افزار انبارداری
  • نرم افزار انبارداری
  • نرم افزار حسابداری انبارداری
  • نرم افزار جامع انبارداری
  • برنامه انبارداری
  • بهترین نرم افزار انبارداری
  • تشریفات
  • نرم افزار اتوگالری
  • نرم افزار تاکسی سرویس
  • نرم افزار چاپ چک
  • نرم افزار دفترچه تلفن
  • درمان
  • اورانوس
  • وبلاگ زیبای پرنسس آبی
  • قیمت روز خودروی شما
  • دانلود سریال جدید
  • آخرین مطالب ارسال شده
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 90
  • کل نظرات : 39
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 2
  • آی پی امروز : 40
  • آی پی دیروز : 3
  • بازدید امروز : 44
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 52
  • بازدید ماه : 48
  • بازدید سال : 236
  • بازدید کلی : 5,484