loading...
رمان.زندگی.عشق.احساس
مهنا20 بازدید : 108 چهارشنبه 23 مرداد 1392 نظرات (6)

قسمت پنجمم

 

برگشتم پریا بود خودرا نفس نفس زنان به من رسانیده بود.

پریا:هیچ معلوم هست چته چ.کار میکنی چرا یدفعه رم کردی رفتی؟

باکمی اخم گفتم:این چه طرز حرف زدنه رم کردی یعنی چی بعدشم دراین مواقع گوشی رو برای چی گذاشتن؟

پریا با حرص گفت:دراین مواقع گوشی رو گذاشتن که جواب بدهند نه اینکه سایلنت کنند

نگاه به گوشی کردم اه خدای من ۱۳ تماس بی پاسخ همه از پریا بود با حالت شرمندگی به او نگاه میکنم میگویم:

ببخشید سایلنت بود ندیدم راستش یکم عجله دارم سریع باید به خونه برسم بهت زنگ میزنم فعلا بای

بدون اینکه به او فرصت دهم دوان دوان خودرا به تاکسی میرسانم وسوارمیشوم

(اه خدای من چرا ؟...چراالان؟چرا باید بعد این همه سال اینجا ببینمش ؟گذشته ام وای بازم گذشته ام؟ چرا دست ازسرم برنمیدارد؟)

باصدای تاکسی به خود آمدم وبه طرف خانه رفتم.بعد سلام به پدرومادرم یک راست به اتاقم رفتم تاکمی استراحت کنم.

به اطراف نگاه میکنم کلاس ریاضی نیمکت ها پربود ومن به ناچار به سمت آخرین نیمکت رفتم.دختری بغل دستم نشست چهره ی بسیار جدی داشت استاد وارد کلاس شد جوبسیار خوبی نداشت.به استاد نگاه کردم باآن قیافه جدیش به سمت صندلی اش رفت.

به ته کلاس نگاهی انداخت آرام آرام به سمت نیمکت من آمد من دلهره داشتم او هرلحظه به من نزدیکتر میشد ومن بیشتر ترس برم میداشت.

دخترباصورت جدیش گفت:استاد باتوکارداره بلندشو

به استاد نگاه کردم با قیافه جدیش یک پوزخند هم به همراه داشت من برانداز میکرد

من زیرلب گفتم: نمیام

دختر یکدفعه اتشین شد ودست من را به زور کشید وازنیمکت بیرون آورد ودر بغل استاد پرت شدم

به شدت میلرزیدم او من رارها نکرد به صورتش نگاه انداختم او میخواست صورتش را به صورت من نزدیک کند ومن مات ومبهوت حرکتش شده بودم زبانم  باز نمیشد

او هرلحظه به من نزدیک تر میشد که یکدفعه با شدت تمام هلش دادم

چشمانم را بازکردم خواب دیده بودم زیرلب خدارا شکرکردم برخواستم وخودرا درآینه نگاه کردم صورتم ازعرق خیس شده بود.

آهسته به سمت آشپزخانه رفتم وکمی آب خوردم که ترسم ازبین برود

بعد ازآن دوباره چشمانم را بستم وخوابیدم.

با تکان هایی بیدارشدم مادرم بود باهمان چهره مهربانش گفت

مادر:سلام عزیزم صبحت بخیر پاشو صورتتو بشور مهمون اومده برات

ازجایم بلند میشوم وباتعجب میپرسم

:مهمون؟ این موقعه صبح؟

مادر:آره اومده پایین نشسته منتظر جنابعالیه پاشو صورتتو بشور خودتو مرتب کن بیا پایین

سریع صورتم را شستم وبرای محض کنجکاوی هم زود خودرا مرتب کردم وپایین رفتم

مهمون من کسی نبود جزپریا با لبخند به سمتش رفتم واورا بغل کردم

من:پس مهمون توئی میگم کسی بامن کاری نداره ها

پریا:سلام.ببین بخاطر جنابعالی امروز سحرخیز شدم چشم همه رو متعجب کردم اندازه یک سکه

بالبخند میشینم :چه خوب کردی اومدی امروز که کلاس نداری؟

پریا:نه .مثل توام کلاسام باتوهماهنگه ....بعدکمی نزدیکترنشست...دیروز چت شده بود یدفعه گذاشتی رفتی اتفاقی افتاده

سرم را پایین انداختم در گفتن یا نگفتنش تردید داشتم با انگشتان دستم بازی کردم

من:بیا بریم بالا تو اتاقم بهت میگم

پریا ازمادرم تشکرکرد وبامن به بالا امد.

پریا به روی تخت نشست وسریع گفت:من حاضرم بشنوم بگوچی شده

با تردیدگفتم:دیروز کسی رو دیدم که چندساله از فکرکردنش فراریم

پریا:کی؟؟؟؟؟؟؟؟

من:درخشان استاد ریاضی ام.همون که برات گفتم قضیه اش رو

پریا بابهت گفت:آراد درخشان؟مهندس درخشان استاد ریاضی کنکورت همون که...

با دست جلو حرف زدنش را گرفتم :آره همون .دیروز کلاس بغل دستی ام درس داشت ازچشماش میخوندم که انتظار نداشت من رو اینجا اونم به عنوان مدرس ببینه

پریا:چیزی نگفت ؟یا چیزی نشد؟

من:نه حرفی نزد  ......با نیشخند.....انگار تو شک بود اما حتی تا رفتنم همش نگاهش به من بود

پریا ساکت شد کمی فکر کرد :حالا میخوای ازاین بعد چه کارکنی؟

ازروتخت بلندشدم کلافه گفتم:پریا دلیل نمیشه اون اینجاست من برم بیرون من با گذشته ام مبارزه کردم که اون ادم ضعیف نباشم که هرلحظه یکی دلش روبشکنه

که هرکس هرچی دلش خواست بهم بگه ومنم زود ناراحت بشم وساکت بمونم وتوخودم بریزم

بعد به طرف پریا برگشتم وگفتم:اتفاقا میخوام کاری کنم که تا آخر اونجا باشم وتدریس کنم حتی جلوی چشمش میخوام با عقل ودرایتم شکستش بدم

پریا:باریکلا تومعرکه ای ترلان من بهت افتخارمیکنم عزیزم.

روز بعد درآموزشگاه مشغول تدریس بودم که بچه ها گفتند کلاس به پایان رسیده است

من هم موافقت کردم وبچه ها باخوشحالی از درکلاس بیرون رفتند درحال پاک کردن تخته بودم که احساس کردم کسی وارد کلاس شد

سرم را برگرداندم خودش بود

آراد:سلام خانم خرسند مشتاق دیدار اصلا فکرشو نمیکردم که شمارو اینجا ببینم

من درهمان حال پاک کردن تخته به اوگفتم:سلام آقای درخشان این چیز عجیبی نیست شما خیلی وقتا به چیزایی فکرمیکنید اما فقط ازنظر خودتون محاله

آراد:اگه کارتون تموم شده میتونین برگردین ورودر رو صحبت کنیم چرا چشم بسته صحبت کنید ؟

برگشتم وخونسرد به او نگاه کردم واو با لبخند مخصوص خودش جلو آمد وگفت:خوبی شما؟احساس میکنم تغییرکردین ؟

من:تغییر؟اما من چیزی نمیبینم؟

آراد با خنده گفت:تغییر درشما فورانه...قیافتون...طرز حرف زدنتون..... ..موقعیتتون

با حالت سوالی نگاهش کردم

آراد:طرز حرف زدنتون یعنی اینکه قبلا قشنگ چشم تو چشم سوال میکردین حتی روتو برنمیگردوندین اما الان پشت میکنید حرف میزنید موقعیتم که معلومه وهویداست

من:ممنون از لطفتون این رو میزارم به پای تعریفتون من دیگه برم خداحافظ

صدایش را شنیدم:اگر ایندفعه مشکلی پیش اومد شماره منو که دارید چه پیامک چه زنگ هرکجا حتی وسط کلاسم باشم جواب میدم.

اصلا از رفتارش لذت نبردم همان آدم خودخواه ومغرور بود که با توجه به موقعیتش با افراد حرف میزد از در آموزشگاه بیرون آمدم :هه bmwدودرب بالاخره به آرزوش رسید

چشم ازماشینش برمیدارم وبه سمت ایستگاه اتوبوس میروم.....

 

ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط گلبرگ چت در تاریخ 1392/06/22 و 2:42 دقیقه ارسال شده است

سلام فرشته جون نو گفتارت خوب نیس یجا کتابیه یه جا محاوره ایی ...

این نظر توسط babak در تاریخ 1392/06/01 و 22:56 دقیقه ارسال شده است

سلام عزیزم وبلاگت خیلی قشنگه قالبشم خیلی شیکه ممنونم چون خودم وبلاگ نویسم میدونم چه زحمتی میکشی موفق باشیشکلک
پاسخ : سلام ممنون ازلطفتون

این نظر توسط کمال در تاریخ 1392/05/31 و 16:39 دقیقه ارسال شده است

افرین خیلی زیبا بود افرین
فقط ی پیشنهاد اگه میتونی محاوره بنویس اونطوری مخطبتو بهتر جذب میکنی
موفق باشی عزیز

این نظر توسط ارمین 20 از بلوتوث چت در تاریخ 1392/05/30 و 17:07 دقیقه ارسال شده است

سلامممممم خوبی

وبت خیلی خوشمله موفق باشی خانم نویسنده


شکلکشکلکشکلک

این نظر توسط حبیب در تاریخ 1392/05/28 و 19:45 دقیقه ارسال شده است

آجی این قسمت از رمانتن مثل بقیه قسمت ها عالی بوده مرسی ادامه بده شکلکشکلک

این نظر توسط AmiTis در تاریخ 1392/05/27 و 18:04 دقیقه ارسال شده است

mamiiiiiiiiiiii sar kariyeeeeeeeee
شکلکشکلک


کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
دلنوشته ها خودم تنهایی غم غصه شیرینی زندگی احساس ورمان
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • لینک دوستان
  • نوشيدني الوئه ورا
  • دانلود نرم افزار دانلود
  • فرش 1000 شانه قیمت
  • دانلود فیلم ایرانی
  • انجام پایان نامه مدیریت
  • پایان نامه مدیریت
  • تور کیش
  • بهترین دکتر عمومی در تهران
  • چاپ کاتالوگ چاپ بروشور
  • مشاوره پایان نامه کامپیوتر
  • خرید گیفت کارت 5 دلاری
  • تور ارمنستان
  • سرور اختصاصی آلمان
  • خرید فیلتر شکن در امپراتور وی پی ان
  • تور دبی
  • خرید جم کلش رویال
  • تجربیات معلمان
  • فروشگاه اینترنتی لباس
  • خرید جم کلش
  • خرید جم کلش رویال
  • دانلود مقاله با فرمت word
  • دانلود مقاله با فرمت word
  • دانلود مقاله با فرمت word
  • دانلود مقاله با فرمت word
  • دانلود آهنگ جدید
  • sitemap
  • داستان عاشقانه
  • تصفیه آب معصومی
  • خرید عطر و ادکلن
  • نرم افزار انبارداری
  • نرم افزار حسابداری انبارداری
  • نرم افزار جامع انبارداری
  • برنامه انبارداری
  • بهترین نرم افزار انبارداری
  • نرم افزار انبارداری
  • نرم افزار حسابداری انبارداری
  • نرم افزار جامع انبارداری
  • برنامه انبارداری
  • بهترین نرم افزار انبارداری
  • تشریفات
  • نرم افزار اتوگالری
  • نرم افزار تاکسی سرویس
  • نرم افزار چاپ چک
  • نرم افزار دفترچه تلفن
  • درمان
  • اورانوس
  • وبلاگ زیبای پرنسس آبی
  • دانلود سریال جدید
  • قیمت روز خودروی شما
  • آخرین مطالب ارسال شده
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 90
  • کل نظرات : 39
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 2
  • آی پی امروز : 6
  • آی پی دیروز : 3
  • بازدید امروز : 8
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 16
  • بازدید ماه : 12
  • بازدید سال : 200
  • بازدید کلی : 5,448